اردی جهنم به پایان می رسد ساعت 24 امشب
امیدوارم خرداد، مانند خر جفتک نزند و
تیر، تیر خلاص نباشد بر پیکر بی جانمان
امیدوارم مرداد، نمیریم و شهریور شهرمان را
وارونه نکند و مهر زودتر از موعد سر برسد. امیدوارم!
اردی جهنم به پایان می رسد ساعت 24 امشب
امیدوارم خرداد، مانند خر جفتک نزند و
تیر، تیر خلاص نباشد بر پیکر بی جانمان
امیدوارم مرداد، نمیریم و شهریور شهرمان را
وارونه نکند و مهر زودتر از موعد سر برسد. امیدوارم!
تو میروی و من هستم
منی که خیره نشستم
چه کردی با دل من؟
کمر شکسته و قامت
غمت خمیده و طاقت
به سر رسیده و داغت
نهادی بر دل من
و من چه ساده و عریان
ز حال خوب تو خندان
ز غصه های تو گریان
بریدی از دل من
[رضا منصف، 31 اردی... 91، کرج]
برای ...
به امید اینکه شادیش را ببینم همین روزها
اردی جهنم به پایان می رسد ساعت 24 امشب
امیدوارم خرداد، مانند خر جفتک نزند و
تیر، تیر خلاص نباشد بر پیکر بی جانمان
امیدوارم مرداد، نمیریم و شهریور شهرمان را
وارونه نکند و مهر زودتر از موعد سر برسد. امیدوارم!
و اندکی تغییر در شعر:
چه ساده دل به تو بستم
تو میروی و من هستم
منی که خیره نشستم
چه کردی با دل من؟
کمر شکسته و قامت
غمت خمیده و طاقت
به سر رسیده و داغت
نشسته بر دل من
و من چه ساده و عریان
ز حال خوب تو خندان
ز غصه های تو نالان
بریدی از دل من
کدوم بهتره؟
ای امان از این دل شیدای من
خال مشکینت مرا جادو نمود
ای سر من، ای همه سودای من
«نازنینا ما به ناز تو جوانی داده ایم»1
دل مبر از من، همه دنیای من
سر عشق خود نگفتم با کسی جز راز دان
سر عشقت، عشق جان افزای من
قفل قلبم را گشودی با دو چشمت، نازنین
زندگی تفسیر لبخندت بُوَد زیبای من
این سخن ها را رها کن، سیب تارف(تعارف) کن به من
سیب تارف کن به من، ای خوب، ای حوّای من
[رضا منصف، اردیبهشت 91، قزوین]
1: از استاد شهریار
+ اصلاح شد!
ممنون از احسان عزیز
+
تبریک به راحیل ذبیحی عزیز بابت کتابش به نام «باغ وحشت» که یه رمان نوجوانه و نشر چکه منتشرش کرده، راحیل عزیز چشم به راه موفقیت های بزرگترت هستم.
تمامِ عمر دنبالِت می گشتم
دوسِت داشتم، برای این گذشتم
تو خوبی، مثل گلبرگ گُلایی
عزیزم من کجام و تو کجایی!
می خواستمت ولی بهِت نگفتم
نگفتم تا که از چشمت نیفتم!
مگه میشه که عاشقت نباشم؟
می ترسیدم که لایقت نباشم!
با این که گاهی از من می گریزی
گلم، خیلی برای من عزیزی!
[رضا منصف، چهار شنبه، 13 اردی بهشت 91، 21 و 30 دقیقه، کرج]
نازِ اون چشم سیاهت
دلمو دیوونه کرده
دلِ دیوونۀ من هم
پیِ غم همش می گَرده!
غمو پیدا میکنه دلم
ولی بر نمی گرده
بدون حضور چشمات
این دلِ من پرِ درده!
[رضا منصف، 88/2/9]