شکوفه های درخت همسایه
چرا، نمیدانم!
از توضیحات و تفصیل ها میگذرم، می رسم به دانشگاه که برای دو واحد باید تا قزوین بروم امروز، با رحمانی سمینار در مسائل مالی دارم و به شدت از کلاسهای رحمانی بدم می آید، عاشق پیچاندن است! درست و حسابی درس نمیدهد، خدا کند حداقل خوب نمره بدهد، مثل آن همتیِ...!
این بار رحمانی نمی پیچاند و کمی حالم بهتر میشود.
می آیم خانه!
فیس بوک میروم.
وبلاگ میخوانم.
چند تایی وبلاگ به پیوند های وبلاگم اضافه میکنم.
خاصه خواندن مهدیه لطیفی حالم را بهتر میکند.
شام نمیخورم. یعنی سر سفره نمیروم!
مامان برایم یک بشقاب لوبیا پلوی نهار را که خیلی دوستش دارم می آورد میگذارد جلوی آئینه، میگویم نمیخورم؛اما ته بشقاب را در می آورم.
حالم بهتر است الان!
سرم ولی هنوز درد میکند!
وقتی که داری، دیوونه میشی
وقتی یه لحظه، بیرون نمیره از سرت، تصویر چشماش
وقتی هنوز حس میکنی، تو دست دیگریه دستاش
وقتی هنوز تنهای تنهایی و اون، عین خیالش
عین خیالش نیست که، تنهایی، تنها!
وقتی هنوز غم تو صداته، مثل همزاد
وقتی میدونی اون دلش، تو رو نمیخواد
سخته بخوایّ و اون نخواد
سخته بیایّ و اون نیاد
سخته دلت پیش کسی باشه، که اون
دل تو رو برای عاشقی نخواد
[رضا منصف، 9 اردی جهنم! 1391، کرج]
و چه ابلهانه خیلی چیزها دیگر اهمیت خود را از دست میدهند
سرت را بالا بگیر و خیره شو در چشمهایم، حتی با نگاه خالیت
دیوانه! عاشقت شدم، به همین سادگی!
آن وری ها مستر بین داشتند، ما مستر سین ساختیم که بعدتر اسمش شد مستر بینِ ایرانی و حالا هم حمید ماهی صفت!
امّا کارِ هر دویشان یکی است، حقایق تلخ جامعه را به شکل طنز بیان میکنند.
متن:
ماهی صفت روزی از اختلافِ بین دو قومیتِ ایرانی میگفت و طنابی که سهمِ هرکدام از طرفین را از آب بزرگترین دریاچۀ جهان مشخص میکرد و نیمه شبی که یکی از آن دو قوم با کاسه از این سوی طناب به آن سویش آب میریختند برای افزایش سهم خود!
آن روز میخندیدیم و در مخیله مان نمیگنجید چنین چیزی!
خشک کردن دریاچۀ ارومیه به دست خودمان و طرح انتقالِ آب از دریاچۀ کاسپین و رود ارس[با وجود اینکه چندین رودخانۀ دائمی و فصلی به آن میریزد و روی آنها سد ساخته ایم] را کنار بگذاریم، هیچ رقمه نمیتوانم از انتقال آب کاسپین به مرکز ایران بگذرم!
پیشنهاد:
1. برای خود نمایی راه های بهتری هم وجود دارد، بیشتر فکر کنید!
2. میتوان آبهای جنوب ایران را به کاسپین وصل کرد، با کانالی قابل کشتیرانی(به جانِ خودم چنین طرحی وجود داشت) و بعد از تقسیمِ میهن به دو نیمه، طرح تفکیک جنسیتی و ارتقای امنیت اجتماعی را به نحو احسن اجرا کنیم: خانوما این ورِ کانال، آقایون اون ور؛ اِ، من چرا سمت خانوما هستم؟ کشتی! دربست اون ورِ کانال!
اختتامیه:
والا!
منبع الهام:
مطلب عادل صادقی با عنوان «دریاچۀ ارومیه، مرگ تدریجی یک میراث» ، نشریه دانشجویی نردبام، زمستان 89