.
.
.
پ.ن: اولین روز از آخرین ترمِ دوره کارشناسی
.
.
.
پ.ن: اولین روز از آخرین ترمِ دوره کارشناسی
+ من هیچ وقت لذت لمس بارون روی صورتم را با چتر از بین نمیبرم!
- الآن که داره برف میباره!
+ خب اون موقعی که من زدم بیرون بارون میبارید.
اولین مینیمال من!
راستی میدانستی « ولنتاین » هم فیلتر شده؟ گمانم به خاطر نبودن توست!
از آنهایی که دوستشان دارم و دوستم ندارند؟
از کسانی که دوستشان دارم، عاشقشانم، میخواهم مال من باشند، آنها هم دوستم دارند، اما مال دیگری اند؟
از کسانی که دوستم دارند و دوستشان ندارم؟
از اینکه این جمله ها همه شان با « از » شروع میشوند متنفرم!
لعنتی! من تو را دوست دارم!
توضیح: این پست از تبعات خواندن وبلاگ کسرا است!
شاید از این پس دُز عاشقانه این ولاگ بالا رود، شاید، قول نمیدهم!
در همین رابطه یک آقایی که فامیلیش مهدیون است و اتفاقا مدیر عامل «سازمان فناوری اطلاعات ایران» است گفته از این موضوع اطلاعی ندارد!!! و تازه ربطی به سازمان ایشان ندارد، «شرکت ارتباطات زیر ساخت» باید پاسخگو باشد، ما هم از آنجا که میدانیم ایشان آدم مسئولیت پذیری است و اگر مشکل[سیاه نمایی کردم الآن؟] مربوط به ایشان بود، ایشان سریعا مشکل را حل مینمودند، از ایشان تشکر مینمائیم!!
آقای مدیرعامل سازمان فناوری اطلاعات افزودند: «من از ایمیل های خارجی استفاده نمی کنم و مشکلی در استفاده از ایمیل های داخلی خود مشاهده نکرده ام.»!!!!
پر واضح است که پاسخ مسئولینِ اون یکی سازمان هم یه چیزی تو همین مایه هاست!
تکمله: بنده از طرف خودم و خانواده تشکر مینمایم کلن!!!!!
نام بعضی نفرات
رزقِ روحم شده است
وقت هر دلتنگی
سویشان دارم دست
[نیما یوشیج]
دشتهایی چه فراخ
کوههایی چه بلند
در گلستانه چه بوی علفی میآمد
من در این آبادی، پی چیزی میگشتم
پی خوابی شاید، پی نوری، ریگی، لبخندی
پشت تبریزی ها غفلت پاکی بود، که صدایم میزد
پای نیزاری ماندم، باد میآمد، گوش دادم
چه کسی با من حرف میزند؟
سوسماری لغزید
راه افتادم
یونجهزاری سر راه. بعد جالیز خیار، بوتههای گل رنگ و فراموشی خاک
لب آبی گیوهها را کندم، و نشستم، پاها در آب
من چه سبزم امروز و چه اندازه تنم هوشیار است
نکند اندوهی، سر رسد از پس کوه.چه کسی پشت درختان است؟
هیچ، میچرخد گاوی در کرد
ظهر تابستان است
سایهها میدانند، که چه تابستانی است. سایههایی بیلک
گوشهای روشن و پاک
کودکان احساس! جای بازی اینجاست
زندگی خالی نیست: مهربانی هست، سیب هست، ایمان هست
آری تا شقایق هست، زندگی باید کرد
در دل من چیزی است، مثل یک بیشه نور، مثل خواب دم صبح
و چنان بی تابم، که دلم میخواهد بدوم تا ته دشت، بروم تا سر کوه
دورها آوایی است، که مرا میخواند
[سهراب]
پ.ن. : چه قدر خوب است حال این روزهایم؛
بودنِ آدم هایی که ما بودنشان را دوست میداریم، زمین را زیباتر میکند! [با تو بودما آقای بردیا خان]
چه میکنه این پرسپولیس!
چه میکنه ایمون زاید!
به زنبوره میگن تا حالا تو 10 دقیقه سه تا گل خوردی؟
میگه مگه من استقلالم؟ :دی
پیروزی شکوهمند تیم فوتبال پرسپولیس در ده دقیقه، با ده نفر، در دههء فجر را گرامی میداریم. :دی