این روزهای خوب
دوشنبه, ۹ مرداد ۱۳۹۱، ۱۲:۱۰ ق.ظ
1. کلی حس خوب از چند روز پیش تا ..
2. سوار تاکسی می شوم، مسیرم طوری است که همیشه ایستگاه اول ( یا شاید هم آخر ) سوار تاکسی می شوم، ساعت حدود 4 بعد از ظهر است، گرمِ گرم، راننده تاکسی مردی است با موهای جوگندمی، که رنگ موهایش مرا بدجوری به یاد پدربزرگ می اندازد، مثل پدربزرگ آرام است، تا قبل از اینکه تاکسی پر شود قرآن میخواند، نه از این قرآن های کوچک، یک قرآن بزرگ؛ و بعد که تاکسی پر می شود آرام قرآن را می بندد، زیر لب ذکری می گوید و راه می افتد ..
3. نوشاد عالمیان یک جوری بازیِ تقریبا برده را، مساوی می کند و در نهایت می برد که آدم دلش هی آشوب می شود و هی آرام؛ و در نهایت لبخند آرامش ..
خدایا این روزهای خوبت ( یا شاید خوبم ) مدام لطفا ..
شکرت، شکر!
۹۱/۰۵/۰۹
نوشاد هم که بچه محل خودمونه کارشم خوب بلده...دمش گرم
: )