صنما مست تو گشتم
غم چشمان تو کشتم
تو چنین خوب چرایی
که پریشان تو گشتم
غم دیدار تو چندیست
که برده ست قرارم
همه دم در پی آنم
که به کف دامنت آرم
13مهر 1392 - بوشهر
صنما مست تو گشتم
غم چشمان تو کشتم
تو چنین خوب چرایی
که پریشان تو گشتم
غم دیدار تو چندیست
که برده ست قرارم
همه دم در پی آنم
که به کف دامنت آرم
13مهر 1392 - بوشهر
خزان و خش خش باران
خروش هیمه و آتش
دوباره قصه ی مجنون
دوباره لیلی و یادش
به زیر چتر درختان
هجوم زرد و طلایی
میان آذر و آبان
بخوان که: «لیلی کجایی؟»
ببر ز جنگل احزان
دل شکسته ی ما را
ببر به باغ بهاران
دل شکسته ی ما را
من و فروغ و هدایت
صدای پر خش فرهاد
خروش تک تک ساعت
توهم بم فریاد
من و جوانی بر باد
من و تکرر رگبار
سکوت اره ی برقی
سقوط سخت سپیدار
***
بیا که از تو بگیرند
جان، تمام درختان
که گرد مرگ نپاشند
هوای ابری و باران
بیا ز عطر وجودت
جوانه های غزل خوان
دوباره از تو بخوانند
سرود سبز بهاران
رضا منصف
11 مهر 1392 - بوشهر
چقدر خوب بود:
خواستنش
آمدنم
دیدنت
پس از روزهای تلخی
که باد
بردشان از یاد
آرومم
مثل بعد از طوفان
مثل مرگ ایمان
گم شدن تو بچگی:
خالی بستن امیر
- بگو که به قرآن
طفره رفتنای اون
- میدونستیم بچه جان، امیر چاخان!
بعد میگه به قرآن
ما که باورش نداریم
بــِش میگیم:
بگو به جون مامان!
نمیگه!
کم آوُرد امیر چاخان!
[رضا منصف - 23 اردیبهشت 1392]
گوشی موبایلم میلرزد
الکساندر گراهام بل لبخند میزند
خدا به الکس نگاه میکند و لبخند میزند
باران میبارد
درختان، گلها، خیابان، ماشین ها ... جهان میخندد
اینباکس گوشی را باز میکنم
با انگشت اشاره ام نامت را نوازش میکنم:
یک لبخند فرستاده ای
درست مثل این : )
[رضا منصف - 23 اردیبهشت 1392]